کوروش بزرگ (پدر ایران: قسمت اول)
سلام بچهها
من فاطمه معدنی هستم و میخوام امروز براتون داستان زندگی یکی از مهمترین پادشاهان ایران زمین تعریف کنم
اسم این داستان هست؛
پدر ایران
قسمت اول تعبیر خواب
این داستان از مجموعه داستانهای هزاردستان ایران زمین که قصد داره شما رو با تاریخ، هنر و فرهنگ کشورمون ایران بیشتر آشنا کنه
شب بود و سکوت همه جا را فرا گرفته بود. پادشاه سرزمین ماد، آژیدهاک در کاخ مجلل خود در هگمتانه (همدان امروزی) در خوابی عمیق بود که خواب عجیبی دید: او خواب دید درخت انگوری از درون زنی رشد میکند و بیرون میآید، بزرگ میشود و بزرگ میشود و شاخههایش، برگهای سبز و بزرگش با هزاران هزار خوشه درخشان انگور در رنگهای سبز و زرد و سرخ و سیاه، تمام آسیا را در بر میگیرد. در این لحظه باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و تبدیل به توفان شد.
آژیدهاک با دیدن این کابوس از خواب پرید. ترس تمام وجودش را گرفته بود چون چهره آن زن را در خواب دیده بود، او ماندانا دخترش، زن کمبوجیه پادشاه پارسها بود که باردار بود. آژیدهاک که خیلی وحشتزده بود کمی در کاخ قدم و زد و فکر کرد که چرا این خواب را دیده و چون به نتیجه نرسید سعی کرد آن کابوس را فراموش کند.
فردای آن شب آژیدهاک کابوس وحشتناک دیگری دید. این بار دید که درخت انگور به رودی بزرگ تبدیل شد و جوشان و خروشان از بدن ماندانا بیرون آمد و در تمام سرزمینها و شهرها و بیابانها و دشتها جاری شد و در آخر به کاخ او در هگمتانه آمد و آنجا را از بین برد.
آژیدهاک با دیدن این خواب وحشتزده تر از شب گذشته از خواب پرید. فریاد کشید و دستور داد وزیرش هارپاک به اتاقش برود. او برای هارپاک کابوسهای این دو شب را تعریف کرد و از او خواست معنی خوابهای او را پیدا کند.
…
نویسنده، گردآورنده و راوی: فاطمه معدنی
منبع: پدر ایران نوشته جلال الدین کزازی